بال و پر نزده
بسمه تعالی
بال و پر نزده
از آن زمان که نگارم به خانه در نزده دگر نسیم صبا هم به خانه سر نزده
دلم به گوشه ی تاریک سینه ام افسرد ز بس به پشت قفس ماند بال و پر نزده
جوان نبوده شدم پیر ای دریغ از عمر درخت زندگیم خشک شد ثمر نزده
الا زمانه نبودی تو یک نفس با من به باغ ارزویم هیچ غنچه سر نزده
شکایت که برم پیش که در این دیوان کسی که دست به چنین کار بی اثر نزده
گذر ز نامی بی کس خدا، برای خدا که او بجز در لطفت به هیچ در نزده
دکتر اسکندریان (نامی) 13/8/1386
+ نوشته شده در دوشنبه چهاردهم آبان ۱۳۸۶ ساعت 0:6 توسط دکتر اسکندریان
|
شعر نامی را چو می خواند کسی