پس بهر چه غم می خوری؟
سلام
شعر زیر را یه تمام دوستان عاشق تقدیم می کنم تا آبی بر آتش انها باشد.
پس بهر چه غم می خوری؟
جام بلای تلخ را بهر چه نم نم می خوری؟
نفرین بهر چه عشق و هر چه عاشق و افسونگری است
تا کی قفای عشق را گه بیش و گه کم می خوری
هرجا شنیدی صحبتی از عشق از انجا گریز
ور نه گرفتاری و یک عمر زهر ماتم می خوری
داری سراغ از عاشقی بی رنج درد و اضطراب ؟
گر نه، حذر از دلبری کز دست او غم می خوری
بی حسرت و آزار عشق دلخوش تویی پس قدر دان
نان جوینی را اگر از خوان حاتم می خوری
دکتر اسکندریان 22/2/1387
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و سوم اردیبهشت ۱۳۸۷ ساعت 0:29 توسط دکتر اسکندریان
|
شعر نامی را چو می خواند کسی